سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طراوت باران
وای ، باران باران ؛ شیشه ی پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟

مجنون لیلی

روزی شخصی در حال نماز خواندن در راهی بود

 

و مجنون بدون این که متوجه شود از بین او و مهرش عبور کرد

 

مرد نمازش را قطع کرد و داد زد: هی چرا بین من و خدایم فاصله انداختی

 

مجنون به خود آمد و گفت : من که عاشق لیلی هستم تو را ندیدم

 

تو که عاشق خدای لیلی هستی چگونه دیدی که من بین تو و خدایت

 

 

فاصله انداختم


[ دوشنبه 92/10/23 ] [ 9:57 عصر ] [ اکبر زارع ]
درباره وبلاگ

برچسب‌ها وب
امکانات وب